تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت


اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

دسته بندی سایت

پرفروش ترین ها

    پر فروش ترین های فورکیا


    پر بازدید ترین های فورکیا

    پیوند ها

    آمار بازدید

    • بازدید امروز : 10
    • بازدید دیروز : 1
    • بازدید کل : 13634

    داستان دایی علی


     

     

    هر رمضان که می آد ؛ یاد امام علی دوباره زنده می شه ولی واسه مادرمن ؛ علی دو معنا داره . یکی

    امام و یکی برادر . برادری که سالها پیش از دست رفت . وهنوز که هنوزه یادش توی چشمهای مادر من اشک جمع می کنه .

    از وقتی یادم می آد ؛ توی تاقچه خونمون ،توی محله قلعه مرغی تهرون ، عکس یک پهلوان زور خانه ای بود . بالاخره به سنی رسیدم که بپرسم : مامان ؛ عکس این پهلوون چرا همیشه اینجاست ؟ مادر خیلی آروم و با درد گفت : آخه این دائیته ؛ دایی علی . آنجا نقطه شروع بود .

    یواش یواش از دوست و فامیل ؛ همسایه وغریبه شنیدم که دایی علی یه زمانی توی محله ؛ یلی بود . یلی که به اسمش قسم می خوردند . هر کسی که ظلمی بهش می شد و نمی تونست جواب بده ؛ دق الباب خانه دایی علی می کرد .

    نه توی زور خونه کسی می تونست کمرش را بخوابونه ونه توی دعوا با نامردها .

    بعد خواستم بفهم که چرا مامان هنوز که هنوزه سر قبر برادرش مثل روزهای اول رفتنش ؛ اشک می ریزه ؛ چون یاد گرفته بودم که زمان تسکین دهنده دردهاس .

    تا اینکه بی بی ام تعریف کرد اون یل به مجرد اینکه می رسید خونه هنوز توی راهرو بود که می گفت : کجاست خواهر من ؟ کجاست ناز من ؟ کجاس فاطمه من ؟ ببین چی براش آوردم ؟ تا مامانم رو نمی دید ؛ سرسفره نمی نشست . حالا حساب کنید که چقدر توی روحیه یک دختر بچه ،این همه محبت تاثیر می کنه ؛ که واسه خواهرش می شد همه چیز . میشه سمبل وفا ، سمبل امید . مامان فاطمه می دید که حتی شبهای تاریک و سرد ؛ مردم در خونه شون رو ول نمی کنند . وصدای آقا علی ؛ آقا علی بود که پشت در انتظار می کشید

    - آقا علی ؛ دستم به دامنت .

     

    - آقا علی ؛ تورو خدا ؛ یه کاری بکن .

    - آقا علی ؛ غیر از تو که ما کسی رو نداریم .

    حالا همین علی ؛ اگه یکدفعه از پشت با قمه ؛ ضربه بخوره و بیفته ؛ چه به سر خواهرش می آد ؟

    خواهری که منتظره تا دادشش از در بیاد تو وداد بزنه : فاطمه من کجاست ؟ عزیز من کجاست ؟ وقتی یکدفعه صدای خوش آن یل خاموش بشه ؛ هیچ فاطمه ای آروم نمی گیره . هیچ فاطمه ای رنگ خوشی نمی بینه .

    قتل دائی علی سالها پیش اتفاق افتاد . آن سالها یی که آبی پوشها ؛ حکومت می کردند . آن موقع آژانها هیچ کاری واسه خانواده مادرم نکردند .

    بقول معروف جریان قتل رو ماس مالی کردند . چون دائی علی از کارهای آبی پوش ها ؛ خوشش نمی اومد .

    جمله اش رو خیلی ها به یاد دارن که می گفت :

    اگه این آژانهای آبی ؛ مایه نمی گرفتند و بعضی جریانها رو زیر سیبیلی در نمی کردند ؛ محله به این بدبختی نمی افتاد .

    طوفان انقلاب بود یا طوفان امام علی ؛ یکی از این دو تا بود که مادرم رو به این فکر انداخت که حالا که حکومت عوض شده ؛ بره وپرونده رو زنده کنه که پرونده قتل دائی علی دوباره زنده شد . اونی که سبب قتل بود توی هچل افتاد ؛ و خانواده اش دست به دامن نه نه ام شدند . یادم می آد که مادرم ؛ تازه داغ دلش شروع شده بود .

    گفت : یادتونه چطور علی منو گرفتید ؟ بعد هم روی جنازه اش تف انداختید ؟ حالا نوبت منه . تا روی جنازه قاتل علی تف بیندازم . من نمی بخشم تا دنیا بدونه چوب خدا صدا نداره ؛ بزنه دوا نداره . دادشم رو کشتید و من با مرگ او یتیم شدم . چون او بعد از خدا همه چیز من بود. هر رمضان جیغ می زدم که ای امام علی (ع) خون علی من هدر نره . تو رو به فاطمه قسم انتقام منو از قاتل داداشم بگیر .

    قاتل دائی علی به مجازات رسید ولی مادرم به جنازه قاتل که از بالای دار پائین آوردنش ؛ تف نکرد . آخه هر چی باشه ؛ فاطمه وار شد .

      انتشار : ۱۳ آذر ۱۳۹۴               تعداد بازدید : 255


    تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "" می باشد